مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ صبح زود وارد سالن میشود. چند نفر زودتر از او رسیدهاند و گرم حرفزدناند. حسین با قدمهای آرام از انتهای سالن به صحنه نزدیک میشود. کیف کوچک چرمیاش را روی یکی از صندلیها میگذارد و بعد رفقا را به آغوش میکشد. وقتی حسین از راه میرسد، صدای خندهها بلندتر میشود. رابطه حسین با همه صمیمی است و این صمیمیت، از سادگیاش میآید. حسین آدم پیچیدهای نیست.
صداقت و صراحتی دارد که برای اطرافیانش بغلکردنی است و اصلا شاید به همین خاطر است که همیشه نقش میانجیگر و راهنمای تازهواردها را توی زندگی واقعی بازی میکند. وقتی همه گروه جمع میشوند، کمکم از گرم کردن بدنها شروع میکنند. هر کدام در گوشهای از سالن میایستند و سعی میکنند بدن را کاملا رها کنند. بعد سروصدا بلند میشود و صداهای مختلف از حنجرهها بیرون میریزد تا صدا را هم برای تمرین آماده کنند.
بعد از آن نوبت به دیالوگها میرسد، نوبت به اکتهای روی صحنه میرسد و هرکدام از بازیگران، بهترین حالت ادای کلمات را پیدا میکنند. حسین از جویده شدن کلمات خوشش نمیآید. هیچوقت کلمات را نمیبلعد و اجازه میدهد تمام و کمال بیرون بیاید. حسین نقطه اتکای بسیاری از نمایشهاست. وقتی در تیم بازیگران حضور دارد، خیال کارگردان راحتتر است.
شاید بتوان برای نقشهای دیگر و سایر بازیگران جایگزین پیدا کرد، اما معمولا نقشهایی که برای حسین ساخته و پرداخته میشود، نقشهایی است که فقط خود او از پس آنها برمیآید. تئاتر برایش خلاصه زندگی است. آدمها سالیان سال زندهاند، اما زندگی، عنوان لحظههایی است که حس سبکبالی، رهایی و رضایت عمیق به سراغشان بیاید. حسین اغلب روی صحنه زندگی میکند. آنجاست که برای لحظاتی از زمین و زمان کنده میشود و از حصارهای روزمرگی بیرون میزند.
در اجرای «خورشید کاروان» و آن همه شبهای پیدرپی، «نقل» را با تئاتر آشتی میدهد و هر سال، نسل تازهای را با صحنه آشنا میکند. نمایش خورشید کاروان، بیش از ۱۰ سال با روایت کربلا به روی صحنه مشهد میرود و بازیگران اصلیاش را حفظ میکند. حسین یکی از آنهاست؛ یکی از آنهایی که سالیان دراز به عشق شهدای کربلا روی صحنه حاضر میشود و در محرم هرسال، با هنرش یاد آنها را زنده نگه میدارد.
حسین مشمولمقدم در «کاهو» به دنیا میآید؛ روستایی حوالی شهر مشهد. جوانیاش با کار و زندگی ساده میگذرد تا پایش به تئاتر باز میشود و از همان نخستین نمایش در سال۱۳۶۹ بهنام «نقل تلخ» میفهمد این کار، حرفه است نه سرگرمی. سه دهه روی صحنه میماند؛ نمایش پشت نمایش، نقش پشت نقش، با شیوهای که حالا همه اهالی تئاتر میشناسند.
وقار بیادایی دارد که کار کردن با او را شیرینتر میکند. در تمرینها، آدم منظم و دقیقی است که با کمترین خطا، کار را پیش میبرد. بازی حسین درست و بهاندازه است و در کارهایش از اغراق خبری نیست. حضور او در نقلخوانیهای مذهبی و نقشهای پهلوانی، آشنا و دلپذیر است.
«خورشید کاروان» که هر سال با گروههای مشهدی روی صحنه میآید و به سنتی شهری بدل میشود؛ سنتی که پوسترها و بروشورهایش، نام او را با احترام یاد میکنند. بعدها قاب تلویزیون او را به تماشاگران وسیعتری معرفی میکند و در نهایت سریال «نوروز رنگی» آخرین حضور او در عرصه تصویر است. رسانهها با عنوان «پیشکسوت تئاتر و نمایش مشهد» از او یاد میکنند و همکارانش از «تسهیلگری تمرینها» میگویند. حسی کسی که اغلب زودتر از همه میرسد و آخر از همه میرود.
او بهجای نصیحت و توصیههای کلامی، بازی میکند تا بقیه یاد بگیرند. در میانه همین رفتوآمدهاست که خبر بیماریاش رسانهای میشود. نارسایی کبد و سالها درمان، حسین را تاحدی از صحنه دور میکند. در نهایت و در مهر ۱۴۰۰، خبر درگذشت «حسین مشمولمقدم» منتشر میشود و کمی بعد، پیکرش در مشهد تشییع و در همان زادگاهش کاهو به خاک سپرده میشود.
امروز سالروز خاموشی حسین مشمولمقدم است. بازیگر پیشکسوتی که در پاییز۱۴۰۰ از مقابل مجتمع فرهنگی امام رضا (ع) تشییع شد. همکاران، شاگردان و دوستان چند نسل او برای آخرینبار دور یکدیگر جمع شدند. رضا صابری، کارگردان پیشکسوت مشهدی درباره او میگوید: فقط بازیگر نبود، ستون تئاتر مشهد بود.
همان روز، در خانههنرمندان خراسان، جمع کوچکی شمع روشن کردند و از او گفتند. از صدایی که وقتی لب باز میکرد، صحنه را پر میکرد و وقتی ساکت میشد، توجهها را به خود جلب میکرد. لقب عمو حسین را شاگردانش به او داده بودند؛ چون همیشه گوش شنوا داشت و هوای تازه واردها را داشت. وقتی بازیگر جوانی اشتباه میکرد، با جملات «عیبی نداره»، «دوباره برو» «هنوز وقت داری.» به او دلگرمی میداد.
این مهربانی صبورانه، از او مرجع اخلاقی صحنه ساخته بود. سه سال پس از آن روز، نامش در سالنها و تمرینها هنوز تکرار میشود. در پشت صحنه سالنهای شهر، یاد او زنده است و یادش، به اندازه حضورش آرامش میآورد. او از نسلی بود که ستونهای تئاتر شهر را با زحمت و حوصله نگه داشت. تئاتر مشهد، خانه بازیگرانش است و حسین مشمولمقدم، از آنهایی بود که تا آخرین لحظه، چراغ این خانه را روشن نگه داشت.